آیلین

آیلین جان تا این لحظه 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن دارد

هستی بخش زندگی مامان و بابا

 


تمام هستی ام....

تمام هستی ام ، دختر نازم  مامان و بابا خیلی دوست دارن . دلشون می خواد وقتی بزرگ میشی یه دختر موفق تو زندگیت باشی واسه همین دلم می خواد تو وبلاگت نامه هایی از حرفها و نصیحت هایه مادرانه و تجربه هایه خودمو واست بنویسم تا وقتی بزرگ شدی ازشون درس بگیری.

عزیز دلم می خوام از رفتار ناپسند حسادت که ممکنه سراغ هر کسی تو زندگیش بیاد واست بگم . دلم میخواد بتونم اینقد دختر با اراده ای تربیت کنم که اگه زمانی حسادت به سراغت اومد یا احساس کردی مورد حسادت قرار گرفتی بتونی از خودت دورش کنی.

میوه دلم حسادت وقتی به وجود میاد که احساس کنی چیزهایی که تو زندگیت داری کمتر از اون چیزی هست که باید داشته باشی . تو هر سنی ممکنه اتفاق بیافته از دوره کودکی گرفته تا وقتی که واسه خودت خانومی شدی . اما اگه درک کنی که آدم حسود چقد به خودش لطمه میزنه مطمئنم که هر وقت حسادت به سراغت بیاد فورا از خودت دورش میکنی.

وقتی من بچه بودم همیشه مامان بزرگت بهم میگفت: حسود هرگز نیاسود. عزیزم این جمله رو تو هم مثل مامانی آویزه گوشت کن تا هیچوقت به کسی حسادت نکنی. 

دخترم همیشه مطمئن باش که اگه کسی تو زندگیش از تو موفق تر بود یا چیزی رو داشت که تو آروزیه داشتنشو داری ، حتما اون شخص بیشتر از تو زحمت کشیده پس بهتره سعی کنی استعداد و حد و حدود زندگیه خودتو بشناسی و آینده تو  بر اساس همین توانای هات برنامه ریزی کنی و در این صورت دیگه هیچوقت خودتو با دیگران مقایسه نمیکنی و  چون خدایه بزرگ هم بنده هاشو از حسادت کردن منع کرده پس وقتی ببینه که به حرفش گوش دادی و به کسی حسادت نمیکنی سایه رحمتشو از زندگیت دریغ نمیکنه.

اما اگه زمانی حس کردی که خودت مورد حسادت قرار گرفتی اگه اون شخص از دوستانت بود و حس کردی ممکنه بهت آسیب بزنه ازش دور شو اما اگه از اقوام و فامیل بود سعی کن دوستانه باهاش رفتار کنی و حسادتشو نسبت به خودت بیشتر نکنی.

دختر گلم همینطور که مامان بزرگت سنگ صبوره مامانی هست و تو مشکلات زندگی منو یاری میکنه منم حق مادریمو ادا میکنم و همیشه کمکت میکنم.

بازم مثل همیشه میگم مامان و بابا عاشقتن

 

 


تاریخ : 22 آذر 1392 - 00:08 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 2482 | موضوع : وبلاگ | 24 نظر

هفته ای که گذشت...

مامانی، فدات بشم که اینقد بامزه و شیرین شدی این روزا خیلی بامزه تلوزیون نگاه میکنی بیشتر کارتون هارو نگاه میکنی وقتی داری کارتون نگاه میکنی دوست دارم بیام بوس بارونت کنم .

چند روز پیش عمه جونت یه صندلی بادی که مال بچه گی هایه خودش بوده بهت داد . البته زیاد روش نمیشینی وقتی می زارمت روش کلا ده ثانیه بیشتر نمیشینی

بعضی وقت ها هم قیافت موقع نشستن رو صندلی این شکلی میشه!!!!!!!

امیدوارم بعدا که بزرگ شدی از کادویه عمه جونت خوشت بیاد .

از اونجا که شما زیادی شیطونی و بعضی وقت ها هم بدت نمیاد یکمی به صفحه تلوزیون بکوبی ! وقتی مامانی کار دارم میزارمت تو تختت و اگه خرت و پرتاتو توش بریزم یک ربعی او نجا رو تحمل میکنی.

چند وقت پیشم بابایت بدون اینکه از من بپرسه واست دوتا پرنده گرفته منم که کلا با اووردن حیوون تو خونه موافق نیستم گذاشتمشون تو راه پله فکر میکنم واسه سلامتیه بچه ها هم خوب نباشه ولی خوب تو خیلی ذوقشونو میکنی بعضی وقت ها هم تا صداشو نو میشنوی میری سمت در و می زنی به در و تند تند میگی طوطو...طوطو ولی طوطو ها تا تو رو میبینن می ترسن و میرن تو لونشون!

اینجا هم که مشغول بازی با بایی هستی رفتی رو شونه هایه بابایی نشستی و خیال پایین اومدنم نداری!!!!!!!

دختر نازم بازم مثل همیشه میگم: من و بابایی عاشقتیم


تاریخ : 15 آذر 1392 - 10:47 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 2126 | موضوع : وبلاگ | 18 نظر

عزیزتر از جانم...

عزیز تر از جانم دوست دارم گاهی اوقات  تو وبلاگت به جز ثبت خاطراتت و توصیف بزرگ شدنت و شیرینکاریهات نامه ای مادرانه برایت بنویسم تا وقتی که بزرگ شدی از خوندنشون احساس آرامش کنی و بدونی تو این دنیا اولین کسایی که به تو عشق ورزیدن مادر و پدرت هستن.

دختر گلم می خوام برات از صبور بودن بگم چیزی که این روزها مادرت یادش میره ! می خوام بگم خیلی خوبه که یاد بگیری که بیشتر وقت ها تو زندگیت صبور باشی.

دخترم صبور بودن یعنی بتونی با آرامش و بدون هیچ عجله ای برایه رسیدن به یک نتیجه خوب تو زندگیت منتظر باشی و لازمه این صبور بودن ایمان داشتن یا همون باور داشتن،  رسیدن به یک نتیجه مطلوب تو زندگی هست و در کنار این صبور بودن حسن هایه دیگه ای به دست میاری مثل تحمل مشکلات ، دلسوزی و درک.

آیلینم همیشه بدون که موفقیت در زندگی در سه چیز خلاصه میشه عشق، پشتکار و صبر پس وقتی می خوای به موفقیتی برسی معلومه که عشق لازم برایه این کارو داری و امیدوارم  مثل مامان و بابایی تلاش و پشتکار هم داشته باشی ولی از همه مهمتر اخلاقی که مدام باید تو زندگیت تمرین کنی صبر هست و بدون که با داشتن صبر همیشه عقل کنارت هست و بهترین پاداش ها رو تو زندگیت میبینی.

دلبرکم گفتن این حرف ها باعث شد که منم سعی کنم بیشتر از این تو زندگیم صبور باشم. دلم می خواد بتونم بهترین الگو تو زندگیت باشم پس از خدا می خوام که کمکم کنه. و جمله آخری که می خوام بهت بگم اینه که بودن کنار بابایت و تو بهترین اتفاق زندگیم هست .

دخترم دوستت دارم

 


تاریخ : 09 آذر 1392 - 23:32 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1422 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

من یه گلم ببین بین چه خوشگلم...

گل ناز مامانی سیزده  ماهگیت هم تموم شد هر روز که میگذره مامانی و بابایی شاهد بزرگ شدنت هستن و از دیدن این روزهایه قشنگ لذت میبرن . تو تنها بهانه زندگی واسه پدر و مادرت هستی.

حالا می خوام از کارایه جدیدت بگم یکیش اینه که کلمه بابا گفتن از دهنت نمی افته اگه صدایه تلفن بشنوی یا زنگ در می گی کیه؟ دوباره خودت تند تند میگی بابا بابا

تازگی ها هم علاقه زیادی به خونه سازی هات پیدا کردی بیشتر روزا یک ساعتی باهاش سرگرم میشی بعدشم که تو کل خونه پخششون میکنی !

اگه ببینی مامان داره اسباب بازی هاتو جمع میکنه تو هم همین کارو میکنی و با دستایه کوچولوت اونارو برمیداری و میندازی تو سطل

عزیز دلم من و بابایی بیصبرانه منتظر راه رفتنت هستیم.


تاریخ : 05 آذر 1392 - 01:38 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1925 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

دومین محرم کنار دخترم...

دختر گلم امسال دومین محرمی بود که تو کنار مامان و بابا بودی پارسال که خیلی کوچولو بودی و تازه به دنیا اومده بودی . امسال با اینکه یک سالت بود ولی وقتی صدای هیئت و عزاداریهارو میشنیدی با تعجب به من نگاه می کردی و با اون لحن با مزه خودت میگفتی چیه!! مطمئن بودم اگه می تونستی حرف بزنی کلی ازم در مورد امام حسین و روز عاشورا  سئوال می کردی . مامانی فدات شه که از الان معلومه که چقد دخمل کنجکاوی هستی.

 شب قبل تاسوعا چون بابایی اون روز مشغول تغییر دکور مغازهاش بود رفتیم خونه مامان بزرگت (مامان خودم) نزدیک خونشون یه امامزاده باشکوهی هست به نام امامزاده عبدالله و آمنه خاتون که خواهر و برادر امام رضا هستن و تو یکی از خیابون اصلی شهرمونه و همه هیئت ها ی امام حسین اونجا جمع میشن و عزاداری می کنن ولی امسال هوا خیلی سرد بود بارون هم می اومد و چون یه کوچولو سرما خورده بودی نتونستیم خیلی ببریمت بیرون تا بتونی هیئت ها رو ببینی ولی صبح روز چهارشنبه روز تاسوعا موقعی که صدای عزاداری هارو شنیدی رفتی سمت پنجره و سعی می کردی تماشا کنی البته پنجره ها خونه مامانی واسه کوچولوها خیلی مناسبه . اینم عکساش

روز عاشورا هم  بازم هوا سرد بود و  فقط وقتی رفتیم دامداری بابابزرگ که اونجا بابابزرگ جلویه هیئت قربونی میکنه همراه بابایی یه نیم ساعتی عزاداری هارو نگاه می کردی  خلاصه اینکه روزههای تاسوعا عاشورا هم تموم شد امیدوارم دختر گلم  همیشه دلت آسمونی و با خدا باشه

 


تاریخ : 27 آبان 1392 - 02:26 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1456 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر

وروجک مامان...

دخمل شیطون منی دیگه چه میشه کرد!!!!!!

این عکسا رو چند روز پیش که رفته بودیم خونه مامان بزرگت (مامان بابایی) ازت گرفتم به محض ورود اولین کاری که میکنی اینه که از مبلاشون میری بالا البته خونه خودمون چون مبلمانمون بلندتره نمیتونی این کارو بکنی خلاصه اینکه اونجا تلافی میکنی بعدشم که همه جارو زیرو رو میکنی بعد از چند دقیقه انگار که زلزله چند ریشتری اومده منم که همش باید دنبالت باشم تا به خودت آسیب نزنی واسه همین وقتی میریم خونه از خستگی این شکلی میشم

اینجا هم مشغول خوردن سالادی و تلوزیونم که نگاه میکنی و بقیه چیزا هم که از عکس معلومه !!

...

 


تاریخ : 20 آبان 1392 - 11:21 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1374 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

یک هفته بعد از یک سالگیت

آیلین جون امروز دقیقا یک هفته میشه که از یک سالگیت گذشته دوشنبه رفتیم مرکز بهداشت واکسن یک سالگیتم زدی خیلی دختر خوبی بودی فقط یه کوچولو گریه کردی.

دیگه میتونی غذای سفره بخوری که خیلی هم دوست داری فقط فعلا علاقه ای به شیر گاو نداری نمی دونم بعدا بخوری یا نه ؟

دو تا دیگه از مرواریدایه قشنگت اومدن بیرون یازدهمی و دوازدهمی

خوب فعلا که راه نیافتادی ولی مامانی و بابایی منتظر روزی هستن که تو اولین قدم هایه کوچولوتو برداری

بهتره یکمی از شیطونی هات بگم اول اینکه دیگه کنترل تلوزیون وبقیه دستگاهها درست کار نمی کنن از بس که به زمین کوبیده شدن تلفن خونه هم حال و احوال خوبی نداره.

عاشق کیف مامانی دلت می خواد زیپ کیف باز باشه و تو همه محتویاتشو بریزی بیرون و خرابکاری کنی .

صبحها که تو اتاقت مشغول بازی میشی اتاقت خیلی دیدنی میشه مو عروسکاتم که میکنی خلاصه کلی شیطونی و خرابکاری می کنی دوست داری در کمدت باز باشه و بری توش و همه لباساتو بریزی بیرون مامانی هم دیگه کاری به اتاقت نداره وقتی شب که خوابیدی مرتبش میکنه

از شیرین کاریاتم اینکه هر چیزی بخوای با انگشت نشون میدی و میگی( ایم ) یه سری کلمات جدید هم به جز ماما و بابا هم میگی مثل طوطو ، دو...

دوست دارم و بازم مثل همیشه می گم مامان وبابا عاشقتن

وروجک مامان رفته تو کمد لباسش...

قربون اون لپات برم 


تاریخ : 11 آبان 1392 - 01:05 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1352 | موضوع : وبلاگ | 25 نظر

عکس های تولد

آیلین جونم یک ساله شدنت مبارک. مامانی به مناسبت تولدت یه جشن کوچولو برات گرفت البته وقتی بزرگتر شدی و تونستی خودت کلی تو تولدت شادی کنی و برقصی مامان و بابا یه جشن بزرگتر و باشکوهتر برات میگیرن ایشالا . فدات بشم عزیزم

تزیینات تولد

اینم ریسه دوازده ماه عکسات

اینم  عکس کیک تولدت. از اونجا که مامانی اصلا حواسش به شلوغ بودن قنادی ها تو روز عید  نبود واسه همین قنادی که همیشه برایه مراسمی بهش کیک و شیرینی سفارش می دادم و خیلی هم کیک هاش خوشگلو و خوشمزه بود سفارش کیک تولدتو قبول نکرد واسه همین به خاطر خرید از جایه دیگه کیک زیاد باب میل مامانی نبود و بابایی هم موقع اووردن کیک بی دقتی کرده بود ولی اشکال نداره ایشالا سال دیگه و خودمم برایه اوردن کیک حتما همراه بابایی میرم که اینجوری نشه

اینم عکس دخمل شیرین مامانی

فرشته مامانی و بابایی 

شیطون بلایه مامان! این عکسم به سختی با کلاه تولد ازت گرفتیم  با کیک که نشد ازت عکس بگیریم چون همش می خواستی یه جورایی ترتیب کیکو بدی!!

 

بعدشم ترتیب کلاه تولدتو دادی!

اینم قسمت خوشمزه تولدت

شیطون مامانی به خاطر خوردنی ها همش سعی میکردی بری زیر میز !!!!!

خلاصه اینکه شب خوبی بود و با اینکه دخترم خیلی همکاری نکردی ولی جشن تولد دوست داشتنی و به یاد موندنی شد 

می بوسمت عزیز مامانی ایشالا تولد 120 سالگیت 


تاریخ : 04 آبان 1392 - 23:33 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 3899 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

در آستانه تولد...

دارم میشم یک ساله    وای که چه کیفی داره 

راه میرم و می خندم   راستی که مثل قندم

دختر گلم دوم آبان روز پنجشنبه که همزمان شده با عید غدیر، یک ساله میشی. عزیز دلم یک سال گذشت چه زود گذشت اما شیرین گذشت. دختر نازم بهترین اتفاقی که تو این 4سال و هفت ماه زندگی مشترک مامان وبابا رخ داد به دنیا اومدن تو بود و با وجود تو زندگی ما قشنگتر و شیرینتر شده .

آیلین جون مامان و بابا خیلی دوست دارن و تولد یک سالگیتو بهت تبریک میگن

می بوسمت دختر خوشگلم

تولد تولد تولدت مبارک بیا شمعها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی



تاریخ : 29 مهر 1392 - 02:21 | توسط : مامان آیلین | بازدید : 1717 | موضوع : وبلاگ | 25 نظر